نیمه شب از اتاق مادربزرگم صدای اه و ناله میومد و نمیدونستم جریان چیه تا اینکه
14:09
1.449
نیمه شب از اتاق مادربزرگم صدای اه و ناله میومد و نمیدونستم جریان چیه تا اینکه
یه روزکه شوهرم داشت میرفت سرکارخیلی اتفاقی متوجه شدم ازساختمون خارج نشدبعدازچند روزمتوجه رازی شدم ک
13:54
3.833
یه روزکه شوهرم داشت میرفت سرکارخیلی اتفاقی متوجه شدم ازساختمون خارج نشدبعدازچند
شب عروسی بردارشوهرمجاریم اومد پیشموبهم حرفی زد که خشکم زداون ازرازی خبرداشت که فاش شدنش
19:03
3.114
شب عروسی بردارشوهرمجاریم اومد پیشموبهم حرفی زد که خشکم زداون ازرازی خبرداشت که ف
عاشق زندایی خوشگل و تپلم شدم و وقتی فهمید گفت به شرطی بهت لذت میدم که
13:03
11.091
عاشق زندایی خوشگل و تپلم شدم و وقتی فهمید گفت به شرطی بهت لذت میدم که
توقطاربامردی همسفرشدم که باهم تویه کوپه بودیموسط راه خوابم بردووقتی چشم بازکردم دیدم لخت روی تختم و
15:03
3.406
توقطاربامردی همسفرشدم که باهم تویه کوپه بودیموسط راه خوابم بردووقتی چشم بازکردم
با دوستای شوهرم رفته بودیم مسافرتیه شب که تنها بودم یکی از دوستای شوهرم اومد پیشموکاری کرد که
17:20
3.364
با دوستای شوهرم رفته بودیم مسافرتیه شب که تنها بودم یکی از دوستای شوهرم اومد پیش
پرستار یه مرد سن بالا بودم که یه شب خودشو انداخت روم و حرفی زیر گوشم گفت که تنم داغ گرفت و
11:16
3.408
پرستار یه مرد سن بالا بودم که یه شب خودشو انداخت روم و حرفی زیر گوشم گفت که تنم
مادرزنم خیلی خوشگلوخوشتیپ بودهمیشه بهم محبت میکردوخودشوبهم میچسبوندیه روزدرنبودزنم رفتم خونشو
14:17
5.373
مادرزنم خیلی خوشگلوخوشتیپ بودهمیشه بهم محبت میکردوخودشوبهم میچسبوندیه روزدرنبودز
پسرم باید پیوند مغزواستخوان میشدوقتی خواستم کمکش کنمتوبیمارستان چیزی شنیدم که
17:23
3.301
پسرم باید پیوند مغزواستخوان میشدوقتی خواستم کمکش کنمتوبیمارستان چیزی شنیدم که
زنموفرستادم خونه پدرش تا زن خوشگلوتپل همسایه رو بیارم پیش خودم وتا صبح ازش فیض ببرمهمه چیزخوب
15:51
6.162
زنموفرستادم خونه پدرش تا زن خوشگلوتپل همسایه رو بیارم پیش خودم وتا صبح ازش فیض ب
ده سالم بود که پرورشگاهی شدم چون موقع دیدین پدر مادرم در اون حال کنترل خودمو از دست دادم و
16:51
3.238
ده سالم بود که پرورشگاهی شدم چون موقع دیدین پدر مادرم در اون حال کنترل خودمو از
توقطاربامردی همسفرشدم که باهم تویه کوپه بودیموسط راه خوابم بردووقتی چشم بازکردم دیدم لخت روی تختم و
15:03
3.406
توقطاربامردی همسفرشدم که باهم تویه کوپه بودیموسط راه خوابم بردووقتی چشم بازکردم
توی حموم مادرم شوهرم خودمو قایم کرده بودم از دستش ولی وقتی بردار شوهرم کوچیکم اومد داخل
14:12
3.405
توی حموم مادرم شوهرم خودمو قایم کرده بودم از دستش ولی وقتی بردار شوهرم کوچیکم او
شوهرم مدیرهمون مدرسه ایی بود که پسرم توش درس میخوندیه روز پسرم چیزی بهم گفت که باعث شد سرزده برم
17:19
7.288
شوهرم مدیرهمون مدرسه ایی بود که پسرم توش درس میخوندیه روز پسرم چیزی بهم گفت که ب
داستان واقعیبه شوهرم قرص خواب دادم و مرد همسایه رو آوردم توی اتاقم اما وسط کار بودیم که
13:04
4.401
داستان واقعیبه شوهرم قرص خواب دادم و مرد همسایه رو آوردم توی اتاقم اما وسط کار ب
برای اینکه نذرمادربزرگموادا کنم برای سفرحج رفتم اما چون ورود دختران باکره ممنوع بودمجبورشدم بایه مرد
13:38
2.862
برای اینکه نذرمادربزرگموادا کنم برای سفرحج رفتم اما چون ورود دختران باکره ممنوع
آرایشگر بودم و داشتم جلوی مشتریم لباس عوض میکردم که مرد از آب دراومد و بلایی سرم آورد که
11:04
3.470
آرایشگر بودم و داشتم جلوی مشتریم لباس عوض میکردم که مرد از آب دراومد و بلایی سرم
مادرزنم خیلی خوشگلوخوشتیپ بودهمیشه بهم محبت میکردوخودشوبهم میچسبوندیه روزدرنبودزنم رفتم خونشو
14:17
5.373
مادرزنم خیلی خوشگلوخوشتیپ بودهمیشه بهم محبت میکردوخودشوبهم میچسبوندیه روزدرنبودز
توترمینال سواراتوبوس شدموسط راه خوابم گرفت وقتی چشم باز کردم دیدم هیچ کس توماشین نیست و
15:18
4.054
توترمینال سواراتوبوس شدموسط راه خوابم گرفت وقتی چشم باز کردم دیدم هیچ کس توماشین
داستان واقعیتوی کشوی زنم چیزی پیدا کردم که مجبورش کردم جلوی خودم خواهرشو بیاره روی تختم و منم
14:33
11.343
داستان واقعیتوی کشوی زنم چیزی پیدا کردم که مجبورش کردم جلوی خودم خواهرشو بیاره ر
نوزده سالم بود و شوگر مامیم زندایی چهل سالم بود که حسابی بهم میرسیدامایه شب که زیر پتو داشتیم باهم
14:38
3.597
نوزده سالم بود و شوگر مامیم زندایی چهل سالم بود که حسابی بهم میرسیدامایه شب که ز
مادرشوهر مذهبیم بلایی سرم اورد که شوهرم موقع رابطه با دیدن بدنم طلاقم داد چون
13:10
2.870
مادرشوهر مذهبیم بلایی سرم اورد که شوهرم موقع رابطه با دیدن بدنم طلاقم داد چون
ازوقتی بردارشوهرم باهامون هم خونه شد متوجه گم شدنه لباس زیرام شدمازترسم به شوهرم چیزی نمیگفتم تا
18:48
3.845
ازوقتی بردارشوهرم باهامون هم خونه شد متوجه گم شدنه لباس زیرام شدمازترسم به شوهرم
برادر شوهرم یه شب بهم پیامی داد که مجبورشدم ازشوهرم پنهانش کنم وبابتش بهش باج بدم بالاخره یه شب
12:48
4.819
برادر شوهرم یه شب بهم پیامی داد که مجبورشدم ازشوهرم پنهانش کنم وبابتش بهش باج بد
نیمه شب چشم بازکردمودیدم بالباس خواب روپله های یه ساختمون نیمه کاره نشستم وکارگرافغان داره میاد سمتم
18:07
3.122
نیمه شب چشم بازکردمودیدم بالباس خواب روپله های یه ساختمون نیمه کاره نشستم وکارگر
روی دخترزنم خیلی حساس بودمونمیذاشتم بره بیرون تا اینکه گفت اگه یه شب راضیت کنم چینمیدونستم منظورش
9:52
5.134
روی دخترزنم خیلی حساس بودمونمیذاشتم بره بیرون تا اینکه گفت اگه یه شب راضیت کنم چ
بعد از زایمانم شوهرم میگفت ازرابطمون لذت نمیبره تااینکه یه روزدخترم به زبون اومد و چیزی بهم گفت که
15:04
4.294
بعد از زایمانم شوهرم میگفت ازرابطمون لذت نمیبره تااینکه یه روزدخترم به زبون اومد
از روی کنجکاوی توی اتاق پدر و مادرم دوربین گذاشتم اما صحنهای دیدم که برق از سرم
12:24
23.993
از روی کنجکاوی توی اتاق پدر و مادرم دوربین گذاشتم اما صحنهای دیدم که برق از سرم
برادرشوهرم میگفت وقتی داداشم اینجا نیست من شوهرتمنمیدونستم منظورش چیه تا اینکه یه شب
19:17
3.074
برادرشوهرم میگفت وقتی داداشم اینجا نیست من شوهرتمنمیدونستم منظورش چیه تا اینکه ی